خوب...

خیلی یجوریه که دارم این پستو بعد از اون پست دیشب مینویسم..حس حماقت میکنم واقعا

ولی واقعا به اون لحظه که فکر میکنم..من واقعا درمونده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم و از استرس بیش از حد دستام بی حس شده بود

دیشب تونستم همه فصلا رو به جز یه فصل مرور کنم و صبح نشستم قبل از امتحان مرورش کردم و رفتم سر جلسه امتحان..

واقعا آسون بود امتحان..حتی از حد تصورم هم امتحان آسون تر بود

واقعا دست طراح سوالو میبوسم خیلی لطف کرد بهمون:')

امیدوارم بقیه امتحانا رو هم به خوبی این یکی بدم و نمره خوبی بگیرم

امروز یه استراحت حسابی به مغز و بدنم دادم :)

پ.ن:تنها چیزی که اذیتم میکنه..تنهاییم توی مدرسه است.

اینکه من یه گوشه تنها وایمیستم و بقیه دارن با هم بگو بخند میکنن و من تنها وایستدم و نمیدونم باید با تنهاییم چیکار کنم

مخصوصا اینکه دیدن این بچه ها من یاد دردهای زیادی میندازن

پ.ن:راستی، ممنون از دعاها و امیدهاتون^-^♡