مرحله کذایی امتحانات

به مرحله ای از امتحانات رسیدم که دیگه دلم نمیخواد درس بخونم

همیشه همینطوریم..وقتی به اخر امتحانات میرسم دیگه حالم از هر چی درسه بهم میخوره و ده دقیقه که میشینم پای درس مثل فنر دوباره از جام پا میشم و وقت تلف میکنم

سر همین امتحان چهارشنبه رو خوب نخوندم و چندتا چیزو اشتباه نوشتم..

با اینکه میدونم بعد فردا پدرم درمیاد تا این درسای زبان رو بخونم(زبانم به شدت ضعیفه)بازم فقط وقت تلف میکنم الکی'-'

مامانمم هی بهم گیر میده چرا نمیخونی و جوابشو میدم و دعوامون میشه..

کی بشه پست بزارم آخرین امتحانمو دادم؟

گاد من خیلی خستمههههه

من باید درس بخونم ولی دارم توی وبلاگا میچرخم و وقت تلف میکنم..دلم میخواد سرمو از این همه وقت تلف کردن بزنم توی دیوار ولی سرم درد میگیره و همچنین من درس نمیخونم با این کار

ولی یه آهنگ جدید از یکی از وبلاگا پیدا کردم و دیوونش شدم..چرا اینقدر این آهنگ لعنتی قشنگه؟:')باید یه بار پست بزارم ازتون بخوام آهنگ های قشگتون رو بهم بدین که همه آهنگ های قشنگ رو گوش داده باشم و گوش نداده از این دنیا نرم~

  • Loura ..
  • پنجشنبه ۶ خرداد ۰۰

توجه کنید لطفا عزیزان

متاسفانه حال نویسنده این وب این چند وقته توهمی بوده و نوشته های توهمی و مزخرفی در این وب منتشر کرده و احتمالا این نوشته ها انتشارشون ادامه داشته باشه پس اگه مشکلی دارید آنفالو کنید چون معلوم نیست با چه چیزهایی مواجه بشید;با تشکرD:

و همچنین بابت جواب ندادن کامنتا متاسفم..نمیدونم چرا نمیتونم جوابشونو بدم:/و..دل خور نشید ازم بابت جواب ندادنشون

  • Loura ..
  • چهارشنبه ۵ خرداد ۰۰

آشفتجات فکری

خستمه و باید برای امتحان بخونم

هر چی که بیشتر میگذره همه چیز آشفته تر میشه و بیشتر به خودش میپیچه

و اوضاع سخت تر

همینطوریش پر از مشغله و فکرم..و بعد دوباره مشکلات اضافه میشن

واقعا باید چیکار کنم؟الان اوضاع سخت شده و به یه انتخاب من بستگی داره همه چیز..تمام ایندم..و حتی کسی نیست ازش بپرسم که باید چیکار کنم و الان دلم میخواد از حجمه اتفاقات زیر پتو بخزم و برام مهم نباشه اما باید باشه..دلم نمیخواد بغض کنم و میدونم همه این سختی ها میگذره و فلان‌.‌.ولی نمیتونم

دلم میخواد از این حجم سردرگمی سرمو بکوبم به دیوار!

  • Loura ..
  • سه شنبه ۴ خرداد ۰۰

اردیبهشت~

بالاخره اردیبهشت هم تموم شد و به خرداد رسیدیم:)

ولی واقعا خرداد خیلی قشنگه..همیشه برام خرداد و بهار خاص میمونن..

آسمون آبی قشنگ و گل هایی که همه جا شکوفه دادن و بوی عطر بهاری ای که میاد~

مطمئنم بهار قشنگ ترین فصلیه که میتونه وجود داشته باشه

این ماه..خوب بود، بد نبود.با شروع شدن اردیبهشت یکم دوباره به مودهای همیشگی و اعصاب خورد کنم برگشته بودم ولی خوب بالاخره تونستم درستشون کنم و ازشون بیرون بیام بالاخره

اتفاقات عجیب غریبی هم توی اردیبهشت افتاد..و یکم اوایل این ماه غم انگیز بود و داشتم هی دست و پا میزدم..ولی بالاخره درست شد همه چیز و خوب، خوشحالم

با اینکه یک سری چیزها رو توی این ماه از دست دادم بازم خوشحالم در عین غمگینی..پارادوکس عجیبیه.غمگین در عین خوشحالی(:

این چند وقته زیاد به پارسال همین موقع فکر کردم..پارسال اردیبهشت ماه رمضون بود..و من داشتم کل اون ماه رو با سمی ترین آدم های زندگیم میگذروندم و باید اعتراف کنم خوشحالم که دیگه اونا در کنارم نیستن.با اینکه نسبتا الان تنها هستم و جز با دو سه نفر ارتباط صمیمانه ای ندارم ولی بهش راضی و قانعم(:

و من، توی این یه سال من خیلی تغییر کردم.اونقدر که حتی فکرشو نمیتونم بکنم و هنوز هم این تغییرات ادامه دارن..
این تغییرات هم توی من بودن هم اطرافم!
انگار که وارد یه مرحله از زندگیم شدم که گذاشتنش روی دور تند و بهش درصدای بیشتری از اتفاقات اضافه کردن..امیدوارم این تغییرات بیش از اندازه و یکم عجیب عادی باشن:/

بقیه اردیبهشت هم که همش به درس خوندن و درس خوندن گذشت..چقدر دلم برای یه تفریح حسابی یا با آرامش وقت تلف کردن تنگ شده:")الان هم وقت تلف میکنم ولی با استرس(چقدر ناله میکنم:/)

میخوام پست هر ماه رو که میذارم آهنگی هم که توی این ماه بیشتر از همه گوش دادم رو بزارم:)
این ماه آهنگ our summer بود که بیشتر از همه گوشش دادم^^آهنگ قشنگیه و هم ملایمه هم ریتمش شاده..واقعا دوسش داشتنیه(:

  • Loura ..
  • شنبه ۱ خرداد ۰۰

نمیخوام خداحافظی کنم

من واقعا هنوز آمادگی خداحافظی کردن ازشو ندارم..

من واقعا نمیخوام ازش خداحافظی کنم..این واقعا دردناکه برام و نمیدونم باید چیکار کنم..

با اینکه میدونستم یه روزی زمان خاحافظی باهاش میرسید ولی نه به این زودی..و نه به این درناکی..دلم نمیخواد اشک بریزم دلم نمیخواد اون حرفا رو براش تایپ کنم هیچ کدوم رو دلم نمیخواد ولی باید اتفاق بیفته و من نمیتونم براش کاری کنم و از این متنفرم

من هنوز آماده نیستم برای این خداحافظی

این خداحافظی ناعادلانست

  • Loura ..
  • پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۰۰

#پس از یک هفته

واقعا باورم نمیشه که یه هفته از امتحانات گذشت و من تونستم با خوبی و خوشی این یه هفته رو بگذرونم(البته که باید امتحان ادبیات رو فاکتور بگیرم)

با اینکه یه هفته سخت بود و استرس زیادی رو تحمل کردم بالاخره تونستم سربلند ازش بیرون بیام:)

و یه جورایی به خودم افتخار میکنم که تونستم از پسش بربیام..شاید چیز خاصی به نظر نیاد ولی خوب برای من یه موفقیت حساب میشه

و البته که هنوز دو هفته دیگه مونده ولی یه حس شادی و آزادی خاصی دارم و فکر کنم دیگه از این به بعد با آرامش بیشتری امتحانات رو بدم:)

امیدوارم همه چیز خوب پیش بره^-^

پ.ن:دلم میخواد بخوابم و بعد برای ناهار رامن بخورم با یه فیلم یا انیمه..حیف که نمیشه:')

پ.ن:واقعا و شدیدا نیاز دارم بشینم یه عالمه فیلم ببینم.این یه هفته از بس هیچ فیلم و انیمه ای ندیدم بدن درد گرفتم:"/

پ.ن:حس میکنم زیادی رسمیم..باید یکم بیشتر راحت باشم:)

  • Loura ..
  • چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۰۰

من واقعیم

وقتی به وبلاگم و نوشته هام نگاه میکنم،حس میکنم واقعیم..

احساسات واقعی،روزمره واقعی،نوشته های واقعی و یه آدم واقعی!

  • Loura ..
  • سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۰۰

رسیدن به آرامش

خوب...

خیلی یجوریه که دارم این پستو بعد از اون پست دیشب مینویسم..حس حماقت میکنم واقعا

ولی واقعا به اون لحظه که فکر میکنم..من واقعا درمونده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم و از استرس بیش از حد دستام بی حس شده بود

دیشب تونستم همه فصلا رو به جز یه فصل مرور کنم و صبح نشستم قبل از امتحان مرورش کردم و رفتم سر جلسه امتحان..

واقعا آسون بود امتحان..حتی از حد تصورم هم امتحان آسون تر بود

واقعا دست طراح سوالو میبوسم خیلی لطف کرد بهمون:')

امیدوارم بقیه امتحانا رو هم به خوبی این یکی بدم و نمره خوبی بگیرم

امروز یه استراحت حسابی به مغز و بدنم دادم :)

پ.ن:تنها چیزی که اذیتم میکنه..تنهاییم توی مدرسه است.

اینکه من یه گوشه تنها وایمیستم و بقیه دارن با هم بگو بخند میکنن و من تنها وایستدم و نمیدونم باید با تنهاییم چیکار کنم

مخصوصا اینکه دیدن این بچه ها من یاد دردهای زیادی میندازن

پ.ن:راستی، ممنون از دعاها و امیدهاتون^-^♡

  • Loura ..
  • دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۰۰

متنفرم

تا الان فقط ۴ فصل نصفه نیمه از اون ۸ فصل کوفتی مرور کردم و حس میکنم هیچی بلد نیستم‌..به اون نمونه سوالا که نگاه میکنم انگار که اصلا تو عمرم همچین عددهایی ندیدم

و الان..سردرد دارم و از نظر روحی توی مزخرف ترین شکل ممکنم و دوبار جلوی مامانم گریه کردم(حدود چهار سال بود به خاطر چیزی جز درد جلوش گریه نکرده بودم)

و این مزخرف ترین و لعنتی ترین چیز ممکن توی دنیاست و الان یه بغض کوفتی توی گلومه‌‌

واقعا نمیدونم باید چیکار کنم..کل دیروز رو تمام و کمال و خیلی خوب اون دو فصل اخر رو که نخونده بودم رو خوندم..ولی الان که دارم بقیه فصلا رو مرور میکنم و نمونه سوالها رو از اون ۶ فصل دیگه‌..اوه شت!اینا رو من حتی به گوشمم نخورده‌‌

از هر چی مدرسه و امتحان و هر چیز دیگه ای متنفرم و فقط دلم میخواد برم و بخوابم

دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم

از این متنفرم که نهمیم..کاشکی فقط یکم درک میشدم که بابا لنتی من اینا رو نمیفهمم

فقط میخوام فردا نرسه و پامو توی اون مدرسه نزارم
..

  • Loura ..
  • يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۰

ثانیه های مانده تا امتحان+بعد از امتحان

خوب..قراره تا یک ساعت و نیم دیگه سر جلسه امتحان باشم..دارم از استرس میمیرم و حس میکنم هیچی بلد نیستم با اینکه دیروز یه عالمه خوندم و حتی نمونه سوال هم حل کردم و همشون رو بلد بودم

واقعا امیدوارم نمره خوبی بیارم.

برام دعا کنید:')♡

____________

الان از امتحان برگشتم..پنج دقیقه هم از برگشتنم نمیگذره

معلممون از بس عقده ای بود امتحانو شدیدا سخت داد بود..و من بیشتر سوالات رو مطمئن نبودم و نیم نمره هم مطمئنم ازم کم میشه.

و این یعنی فاجعه..خیلی بد دادمش..خیلی از سوالها رو بلد نبودم و شانسی نوشتم.

منی که اینقدر خونده بودم..این امتحانمو شدیدا گند زدم حالا ریاضی رو که دوشنبه دارم و هیچی ازش نخوندم و میدونم وقت کم میارم قراره سر امتحانش چیکار کنم؟

وقتی سوالا رو دیدم نزدیک بود گریم بگیره!

الان شدیدا خستم و ناامید..دلم میخواد فقط بگیرم بخوابم و به امتحان مزخرف ریاضیم فکر نکنم..ولی باید شروع کنم به خوندن

از این امتحانات و آموزش پرورش متنفرم..هیچ وقت نمیبخشمشون..این معلم عقده ای ادبیاتمون هم نمیبخشم

یه بغضی تو گلوم جمع شده..خسته شدم واقعا

سر همین امتحان اول کم آوردم

  • Loura ..
  • شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۰
آن ستاره ای خواهم شد که در آسمانت میدرخشم